معشوق پاییزی من، سلام!
احتمالا هنگامی که این نامه به دستت می‌رسد اولین سئوالی که می‌پرسی "این دو هفته کجا بودی؟" خواهد بود! پس بگذار در همین ابتدا برایت از ماجرای صبح سه‌شنبه بگویم.
صبح سه‌شنبه در حالی که گرد و خاک نشسته بر قاب عکس‌ها و گلدان‌های کلبه‌ را می‌گرفتم دستم به گلدان سفالی یادگاری‌ات خورد، همان گلدان میخکی که در ۱۳ ژانویه هدیه داده بودی؛ قبل از انجام هر عکس‌العملی گلدان روی زمین افتاد و شکست، واقعه‌ی تلخی بود، احساس کردم نیمی از وجودم شکست!
تا عصر سه‌شنبه خاطرات ۱۳ ژانویه را دوره کرده و خودم را برای خطای سهوی‌ام ملامت کردم، عصر که دیگر توان مقابله با ذهنم را نداشتم دست به دامان برف‌های نشسته بر زمین شدم و . بله! سرمای سختی خوردم و تمام این دو هفته را در رخت‌خوابم سپری کردم و دیگر توان پست نامه‌هایم را برایت نداشتم‌!
خب! حالا تو از خودت بگو، بهار به آن‌جا رسیده است؟ به دیدن گل‌های بهاری و شکوفه‌های بهارنارنج باغ رفته‌ای؟ عطر بهار را استشمام می‌کنی؟ جیک‌جیک گنجشک‌های نشسته بر شاخه‌ها خبر آمدن بهار را به گوشت رسانده‌اند؟
من، اینجا و در تمام سال‌های نبودنت سوز سرما را در استخوان‌هایم حس کرده‌ام و اینک که بهار دیگری از راه می‌رسد سوز خاطرات بهاری‌مان از هر سرمایی برایم کشنده‌تر است!
معشوق‌ مهربان من! 
سی‌ و پنج سال پیش، در ۱۴ مارسی که این نامه‌ را برایت می‌نوشتم باران بود و حال که آن را برایت پست می‌کنم برف تمام آنگلبرگ را سفیدپوش کرده است، حتما می‌دانی که من از دیدن زمستان زیبا چقدر خوشحالم؟!
اما برای تو در این فصل جدید لبخند بهار را بر زندگی‌ آرزو می‌کنم!

+ گفتم از ورطه‌ی عشقت به صبوری به درآیم . باز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانش

بارالها جرات ما را سر و سامان بده

بالاخره یار پسندید مرا

نامه‌های پنج‌شنبه [۹]

بهار ,برایت ,سه‌شنبه ,نشسته ,گلدان ,تمام ,بهار را ,نشسته بر ,را برایت ,صبح سه‌شنبه ,این دو

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ازبک khonyagarblog ایران هولوگرام دانلود روزانه Cryptotab (free bitcoin) ناگزیر از هجرت شرکت کشاورزی پالیز اندیمشک خبر فوتبالی اثرآفرینان زیاران روزی روزگاری رینی